غدیر مظلومی گم شده در تاریخ

ساخت وبلاگ

یا علی

لَبيْكَ يٰا عَليْ
الحمدلله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية أميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام


((108)) روز تا عيد الله الاكبر ، عيد غدير الاغرّ،

مولا اميرالمومنين علي بن ابيطالب (علیهما السلام):

وهو یوم الشاهد و المشهود،

امام جعفر صادق علیه السلام: نام غدیر در زمین روز به گواهى گرفته شدگان (جمع مشهود) است.

بحارالانوار، ج 98، ص 231.

مصباح المتهجد، ص 700

چونكه احمد كعبه را بدرود گفت
با خدايش آنچه در دل بود گفت

كاي خدا اين آخرين حجِّ من است
كاروان آماده ي كوچيدن است

عمر من بگذشت يا رب با شتاب
بر لب بام است ديگر آفتاب

چرخ عمرم را زمان فرسوده كرد
با اجل كي مي‌توان كردن نبرد

شد مرا در اين بيابان رهنمون
جذبه ي: «اِنّا اِليه راجعون»

گشت پايان عمرم و، باقيست كار
كي شود امر ولايت آشكار

گر چه مي‌دانم علي باشد امام
او بود لايق براي اين مقام

ليك خواهم بر ملا گردد سخن
تا بداند پير و برنا، مرد و زن

خود تو داني اي خداي مهربان
كي توانم گفت اين راز نهان

چونكه بسيار است بدخواه علي
گر نباشد از تو وحيِ مُنزلي

ترسم از آن فتنه‌ها گردد عيان
آيد آخر پايِ تُهمت در ميان

دور مي‌شد احمد از بيت الحرام
با نگاهي پر ز عشق و احترام

جاي دارد اشك ريزد آسمان
در وداعِ آتشينِ عاشقان

بود طوفاني، دلِ آگاهِ او
گرد غم بگرفته رويِ ماهِ او

ناله چون مي‌كرد زنگ كاروان
حلقه مي‌زد اشك او بر ديدگان

در غدير خم كه نام بركه اي است
داد احمد را، خدا فرمان ايست

كاي نبي اينجا غدير خُم بود
آب آن هر قطره يك قُلزم بود

شاهراه كشور جان است اين
پايگاه علم و ايمان است اين

چارراه حادثات عالم است
جلوه گاه نور اسم اعظم است

شهر علم مصطفي را هست باب
نور دل مي‌بخشد اينجا آفتاب

از حرورش، جان دشمن سوخته
عاشقان را دل ز مهر افروخته

سايه اش، آرام بخش رهروان
از نسيمش، تازه مي‌گردد روان

همچو دريا بي كران است اين غدير
نيست موج فيضِ آن پايان پذير

باشد اينجا مقصد پيغمبران
كوي دانشگاه نسل هر زمان

وقت ابلاغ است «بَلِّغْ» يا رسول
تا شود سعي تو پيش ما قبول

همرهان را خواند احمد با شعف
رفتگان باز آمدند از هر طرف

از جهاز اشتران كاروان
منبري برساختندش در ميان

گِرد آن پيغمبر والاتبار
اجتماعي شد فزون از صد هزار

پس نبي بر اوج منبر پا نهاد
مرتضي را در كنارش جاي داد

دست او بگرفت و كرد او را بلند
بر سر دستش، نبيّ ارجمند

شد قيامت از قِران مهر و ماه
مهر مي‌شد با مه اينجا اشتباه

چون علي خود نفْس پيغمبر بود
هر يكي در جاي آن ديگر بود

چون امانت عرضه شد بر خاكيان
شد «يداله فوق ايديهم» عيان

جمله آيات خدا تأويل شد
از ولايت علم و دين تكميل شد

پس پيمبر «وال من والاه» گفت
بار الها «عاد من عاداه» گفت

گفت: يا رب دوستانش دوست دار
بار الها دشمنش دشمن شمار

بار الها، يار او را يار شو
هركه خواهد خواريش، گو، خوار شو

گفت: هر كس را كه من هستم وليّ
هست بعد از من وليِّ او علي

حيدر است اين، باب علم احمد است
بي گمان فاروق هر نيك و بد است

سِرّ حق، صديقِ اكبر، منصبش
صرفِ راه حق شده روز و شبش

يار قرآن، دشمن گردن كشان
«لا فتي الا علي» او را نشان

حيدر است اين، شهسوار كارزار
تيغ او: «لا سيف الا ذوالفقار»

حيدر است اين، آنكه بتها را شكست
دست هر چه دشمن حق بود، بست

زادگاهش، قبله گاه مسلمين
خاك پايش سرمه ي اهل يقين

حيدر است اين، حامل‌ام الكتاب
او بود ماه و، منم چون آفتاب

آيت تطهير او را آبروست
«عروة الوثقي» كه حق گويد هموست

ساقي كوثر همو باشد يقين
نيست غير از او: اميرالمؤمنين

چون كنم با اهل اين دنيا وداع
پس به گِرد او نمائيد اجتماع

قلب خويش از نورِ او روشن كنيد
پيروي از جانشينِ من كنيد

قلب خويش از نورِ او روشن كنيد
پيروي از جانشينِ من كنيد

چون كه وقت گفتن تبريك شد
روز در چشم عدو تاريك شد

بر زبان مي‌راند: به به يا علي
بر من و بر مؤمنان گشتي وليّ

در نهان امّا گريبان مي‌دريد
كينه‌ها در سينه اش مي‌پروريد

عاشقان سرمست در اين عيد خم
از مِي: «اَلْيوم اَكْمَلْتُ لَكُمْ»

در كتاب بي نظير «الغدير»
نكته‌ها يابي از اين امر خطير

از «اميني» عالِمِ شيرين بيان
طبع من الهام مي‌گيرد

استاد حسان تبریزی رحمت الله علیه

نجف ای شهر امیرم نجف ای کوی نگار/نجف ای داروندارم نجف ای فصل بهار

نجف ای شهر علی خانه ی امن پدری/به سرم غیر تو نیست حال وهوای دگری

نجف ای قبله ی کعبه آبروی کعبه ای/به خداوند قسم تو آرزوی کعبه ای

نجف ای شهرصفا،وادی عشق،کوی وفا/نجف ای بیت خدا،روح مناجات و دعا

نجف ای داروندار حضرت پروردگار/پایتخت شیعه ای درهرزمان و روزگار

با وضو اشگ و آهم بستم احرام سفر/مقصدم شهرنجف یعنی همان بیت پدر

از وطن به شوق ایوان طلا درآمدم/خوب یا بد هرچه بودم آمدم

همچو قطره گم شدم در کوچه بازار نجف/خار بودم آمدم اما به گلزار نجف

مثل چشمه پاک گشتم از زمین جوشیدم/فارغ از دنیا شدم چای نجف نوشیدم

آن قدِر مست شدم از می وصهبای نجف/چای نه شهد بهشت است همان چای نجف

پا نهادم لحظه ای در شارعی که نور بود/شارعی که تارسیدن بر خدا منظور بود

شارع الرسول بود من بودم و حالی عجیب/شارعی که باخودش دارد همیشه بوی سیب

خواب هستم یا که بیدارم نمی دانم هنوز/دست خالی،شرمگین سر درگریبانم هنوز

روبرویم گنبدی دیدم طلاکاری شده/اززمین تا آسمان گلدسته معماری شده

ازحرم بوی بهشت آید چه عطر و بویی/من رسیدم به نجف دیگر ندارم آرزویی

نجفی که لافتایی مثل حیدر دارد/نجفی که طعم آبش طعم کوثر دارد

نجفی که عطر و بو باغ وچمن را می دهد/نجفی که هرزمان بوی حسن را می دهد

نجفی که به جز او در دل من ماهی نیست/خوش به حالم از نجف تا کربلا راهی نیست

نجفی که از غم کربوبلا آب شده/نجفی که مرقد بابای ارباب شده

السلام ای در سما رخشنده کوکب السلام/آمدم بر درگهت بابای زینب السلام

السلام ای بر دل بیمار و مجروحم طبیب/السلام ای با وفا مولای مظلوم وغریب

السلام ای خادمت عیسا و موسای کلیم/انبیا گوید به تو انت صراط المستقیم

حاجبان عرش حق براین حریمت حاجب است/روبروی مرقدت تعظیم کردن واجب است

گوشه ی چشمی که تا زخم دلم رفو کنم/رخصتی ده با مژه صحن تو را جارو کنم

این همه لطف وعنایت منکه حیرانم هنوز/زائر صحن وسرایم غرق احسانم هنوز

خسته بودم ناامید غرق امیدم کردی/روسیاه آمده بودم روسفیدم کردی

روسیاهم روسیاهم کارمن جرم وخطاست/آرزوی من ولی کوی تو و کربوبلاست

لطف کردی آمدم اگرچه من آلوده ام/از زمان کودکی در آرزویت بوده ام

منِ نالایق کجا و دعوت مولا کجا/نجف وصحن علی قطره کجا دریا کجا

کاش باعشق شما عمرم به پایان آید/کاش با یاد شما برلب من جان آید

خواهشی دارم شود ایکاش مولایم قبول/چه شود مرا ببندی سر شارع الرسول

مرهمی تا بر دل شکسته و سوزان دهم/درجوار تو بمانم درکنارت جان دهم

جوان فروم...
ما را در سایت جوان فروم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حمید قلی خانی javanforum بازدید : 222 تاريخ : يکشنبه 22 تير 1399 ساعت: 9:26